
سيلابي از كوهستان جاري شده بود و از رودخانه مي گذشت .
مرد بي نوائي از آنجا عبور مي كرد ، چيزي در آب شناور ديد و فكر كرد خيك يا پوستيني در آب شناور است.
مرد لخت شد و خودش را به آب زد به اين اميد كه آن را بگيرد و با فروشش چيزي براي خود بخرد.
ولي آن چه سيلاب آورده بود نه پوستين بود و نه خيك روغن ، بلكه يك خرس زنده بود كه در سيلاب گرفتار شده بود.
خرس دست و پا مي زد تا دستش را به چيزي بند كند . همين كه مرد نزديك شد و دستش را دراز كرد كه پوستين را بگيرد ، خرس براي نجاتش به او چسبيد .
مردم ديدند كه مرد نيز همراه سيل پيش مي رود فرياد زدند : اگر نمي تواني پوستين را بياوري ولش كن و برگرد .
مرد جواب داد : بابا ، من پوستين را ول كردم ، پوستين مرا ول نمي كند .
اين مثل هنگامي استفاده مي شود كه فردي به اميد سودي در كاري دخالت كند و در آن گرفتار شود .
و اگر كسي به او نصيحت كند كه از خير اين كار بگذر براي دفاع از خود اين مثل را استفاده مي كند .
مطالب مرتبط:
آش نخورده و دهن سوخته
عقربه زمان به عقب بر نمی گردد.
به تنبل گفتند: مگس هایت را بزن، گفت: به زحمتش نمی ارزد.
کانال کودک و نوجوان تبیان
تنظیم: شهرزاد فراهانی- منبع: سایت http://koodakan.org